کمتر از دو ماه......
سلام گل رز مامان
النای عزیزم،،فقط تا دو سالگی،،یک ماه وشش روز باقی مونده ،،،من نمیدونم قرار چه
اتفاقی بیفته که من انقدر دوست دارم النا دو ساله بشه،،،
عزیزم امروز سینه ام یه کوچولو درد گرفت یاد اون موقع هایی افتادم که من سر کار بودم
وتو گل رزم خونه مادر جون ،وهر وقت گشنه ات میشد من احساس میکردم ودلم هواتو میکرد
به خودم گفتم چقدر زود از شیر خوردن گرفتمت
النای قشنگم
چیزی که باورش برام سخته،،،انگار دوست داشتم بیشتر از اینها لمسش کنم ،،چقدر زود
گذشت،،،،وقتی میبینم که خودت چطوری پای کامپیوتر میشینی و با اون دستهای کوچیکت ،
دکمههای کی بورد را فشار مید،،باورم میشه که داری تلاش میکنی برای بزرگ شدن ،
برای مواجه با این دنیای پر از رنگ و آیا من ،میتونم آمادش کنم؟
عزیزدلم ک.چولوی نازم خودت روی لگن میشینی (بیش از شش ماهه که از پمبرز گرفتمت
و جیش گفتی) ،لباسهاتو خودت انتخاب میکنی اگه من یه لباس پیشنهاد بدم
برای اینکه ناراحت نشم با شیرین زبونی می گی
فلدا(فردا) می پوشم مامان جونم
النای نازم مثل کوالا میشی ودستاتو حلقه میکنی دور گردنم وپاهاتو دور کمرم و لبهاتو میزاری کنار
گوشم وهی میگی دوستت دارم تواین لحظه می خوام زمان متوقف بشه وتو همچنان بمن بچسبی
دوست داشتم این حس رو برات بنویسم حس مادری ،،،،،،،خدا یا ازت ممنونم که لیاقت مادر شدن را
داشتم،،ممنونم،،،،این حس قشنگ را به همهٔ کسانی که منتظرن بچشان،،،،،،،،خوشحالم که
النای من هم،،،روزی مادر میشه و این احساس بی نظیر را تجربه میکنه