ماه رمضان ودرددل باخدا
سلام دختر گلم
اینی که مینویسم یه عاشقانه باخدای مهربونه تادلم کمی آروم بشه
یه بار دیگه ویه بار دیگه ،حرف زدن با توکهنه نمیشه،خودت گفتی که هروقت دلت گرفت بیاوبگو،ومن باوردارم که تو شنوای دانایی،باور دارم که تو ناگفته ها رامی دانی واین راهم می دانم که دوست داری بنده هایت فقط پیش تو دست دراز بکنند،پس من هم می گویم،در تمام روزهای رمضان که درهای آسمانیت رابه روی بندگانت باز می کنی ،تورا می خوانم.......
نمی توانم مثل دعاهای رسمی ،اول ستایشت کنم وبعد نیایش ،راستش کلمات خودم را لایق تونمی دانم،زبانم از گفتن خیلی چیزها قاصراست.....که سخت است وخجالت زده ام....ولی می گویم.....
خدایا کمکم کن ویادم بده که در لحظات دشوار زندگی ام صبور باشم وتورا از یاد نبرم
...............
دخترنازم دوست دارم وقتی بزرگ شدی وقتی یه جایی دل کوچیکت گرفت،باخدا حرف بزنی ،آره از خدایی حرف میزنم که از هر کسی برای تو دلسوز تر وآگاه تر است روبه قبله یاهرجا که دلت می خواهد،میان سبزه ها روی تختت یا .......بنشین وتک تک آزردگیهایت را،تمام نیازمندی هایت رابر زبان بیاور وبه او بگوازچه رنجیده ای .می توانی تمام مشکلات واحساساتت رابا او درمیان بگذاریی،او نه از اعتبار تومی کاهد ،نه مسخره ات میکند ونه هرگز رازت رافاش می کند.بنشین وبااو حرف بزن ،برایش اشک بریز وهرگاه دست نوازش خدا رابر سرت احساس کردی ،لبخند بزن واز اوتشکر کن
اگر بندگانم که از من روبرگردانده اند،شدت اشتیاق مرا به خودشان می دانستند،از شوق قالب تهی می کردند(حدیث قدسی)
گل رز مامان ببخش،ببخش نمی خوام دلتنگی ام روبه تومنتقل کنم اصلا نمی دونم چی نوشتم......