بدون عنوان
سلام گل رزمامان
عزیزم صبح چهارشنبه روز عید رفتیم عید دیدنی خونه عمه وبابابزرگ وخونه مادر جون اینها ،بعد باخاله ساراوخاله طاهره رفتیم خونه خاله من ،آخه آخر هفته عروسی دختر خاله منه ،کلللللللی کارداریم حنابندون رواینجا میگیرن وعروسی ایشاالله قم
برگزار میشه آخ جوووووووون عروسی
خونه خاله دختر شیطونی شده بودی ونمی دونم ازکجا یه قیچی وکاغذ پیدا کرده بودی وهی
می گفتی می خوام کاردستی درست کنم می خوام گربه درست کنم(گل رزم عاشق گربه است)
دخترم دیگه رقص کمرش عالی شده وکللی باهم رقصیدیم
باخاله اینا قرار گذاشتیم عصر چهارشنبه بریم یاسوج تا یه حال وهوایی عوض کنیم تو وارشیا خیلی
خوشحال بودین خلاصه اومدیم خونه وسایلمونو جمع کردیم
اما بابایی (بنده خدا) که حتی روز عید هم سرکار بود وتا ساعت 7شب کشیک بود اعلام
خستگی کرد
وبرنامه یاسوج رو به فرداش موکول کرد توهم با شیرین زبونی به بابایی گفتی خسته نباشی
وبابایی کلللللی ذوق کرد
عکسها در ادامه مطلب